پاسخ درسهایی از قرآن

پاسخ درسهایی از قرآن

پاسخ درسهایی از قرآن

پاسخ درسهایی از قرآن

درسهایی از قرآن با موضوع راه‌های نفوذ دشمن در نسل نو

راه‌های نفوذ دشمن در نسل نو

تاریخ پخش: 16/10/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این جلسه به گوشه‌ای از راه‌های نفوذ دشمن می‌خواهیم اشاره کنیم. موضوع بحث ما راه نفوذ دشمن به خصوص در نسل نو است. بسم الله الرحمن الرحیم، موضوع: گوشه‌ای از راه‌های نفوذ دشمن.
1- ناراحتی دشمن از پیشرفت‌های علمی جوانان ایرانی
دشمن می‌خواهد سر به تن ما نباشد. اگر خود جوان‌های ایران و تحصیل کردگان ایرانی به یک ابتکاری برسند، ناراحت است. نه اینکه ابتکار خودش را نشان ما نمی‌دهد، ابتکار خودش را آموزش نمی‌دهد، اگر خود ایرانی‌ها هم یک چیزی یاد بگیرند، ناراحت است که چرا این اختراع را داشتی. چرا این ابتکار را داشتی. از رشد ما ناراحت است. قرآن هم یک آیه دارد، «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ» (توبه/50) یعنی اگر به شما خیری برسد، آنها ناراحت می‌شوند. این علامت حسادت است. مردم چهار رقم حالت دارند.
حالات مردم: گاهی می‌گوید: هم من داشته باشم، هم دیگران. این حالت خوبی است. می‌گوید: من که دارم، بگذار این علم و ابتکار من را هم دیگران هم داشته باشند. یک وقت می‌گوید: من که ندارم، دیگران هم نداشته باشند. یکوقت می‌گوید: دیگران داشته باشند، من نداشته باشم طوری نیست. یکوقت می‌گوید: من داشته باشم، دیگران نه. یک خرده گیج شد... من بد نوشتم.
یک خرده حفظش آسانتر شود. از نظر معلمی... یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)
یک وقت می‌گویم: هم من هم او. یکوقت می‌گویم: نه من، نه او. یکوقت می‌گویم: من بله، او نه، یکوقت می‌گویم: او بله، من نه! اگر گفتم: هم من داشته باشم، هم او این صفت خوبی است یعنی غبطه. ما که داریم او هم داشته باشم. یکوقت می‌گویم: من که ندارم او هم نداشته باشد. این حسد است. یکوقت می‌گویم: من داشته باشم و او نداشته باشد، این بخل است. یکوقت می‌گویم: او داشته باشد و من نداشته باشم. این ایثار است.
چند سال است که هواپیما ساخته شده است. آیا فرمول هواپیماسازی را کشورهای پیشرفته به کشورهای ضعیف می‌دهند؟ می‌گوید: من داشته باشم، مردند که مردند. اول می‌خواهد ما نداشته باشیم. اصلاً می‌خواهد دین نداشته باشیم. بعد می‌خواهد عزت و قدرت نداشته باشیم. می‌خواهد سواد نداشته باشیم. راه‌های مختلفی هم رفتند. چند موردش را بگویم.
2- برنامه دشمن برای تبدیل ارزش‌ها به ضد ارزش
1- ارزش‌ها را بی‌ارزش می‌کنند. یکوقتی اول انقلاب می‌گفتند: فلانی طاغوتی است. طاغوتی بودن ننگ بود. به جای فحش می‌گفتند: فلانی طاغوتی است. الآن می‌گویند: عجب خانه‌ای دارد؟ یک خانه طاغوتی، دیگر خانه طاغوتی ارزش شد. اول ننگ بود، کلماتی را جایگزین می‌کنند. به جای کلمه‌ی جهاد، ایثار، تقوا، زهد، اخلاص، کلمه‌ی آزادی، دموکراسی، توسعه، مردم سالاری، کلمات را جا‌به جا می‌کنند. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

درسهایی از قرآن با موضوع اخلاص در کارها، برای خدا

اخلاص در کارها، برای خدا (3)
تاریخ پخش: 02/04/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
جلسه قبل بحث ما راجع به اخلاص بود. مطالبی را گفتیم. ولی مطالب زیادی ماند. اخلاص همان است که می‌گوییم: «قربة الی الله». اخلاص همان است که می‌گوییم: لا اله الا الله! اخلاص همان است که می‌گوییم: کدخدا را ببین ده را بچاپ. خدا را ببین دل را بچاپ. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) بگو خدا و کار به باقی چیزها نداشته باش.
1-اخلاص، نشانه عقل و فکر
یک روایتی در بحار جلد 75 صفحه 311 هست که این اخلاص از کجا پیدا می‌شود. می‌گوید: اگر آدم عاقل باشد مخلص می‌شود. یعنی بنشینید فکر کنید چه چیزی را به چه کسی می‌فروشید؟ همینطور که عرض کردم مثلاً مردم خوششان بیاید، چه می‌شود. برایت سوت می‌کشند، کف می‌زنند. مثلاً خوب مشهور که شدی، کوه هیمالیا می‌شوی. کوه هیمالیا هم مشهور است. همه هم نگاهت کنند گیرم سوار یک ماشینی شدی، به قدری ماشین شیک و قیمتی بود که همه مردم به ماشین شما نگاه کردند. تازه فیل می‌شوی. یک فیل هم در خیابان راه برود همه نگاهش می‌کنند. بنشینید فکر کنید می‌بینید غیر از خدا با هرکس معامله کنید باختید. «لا تثبت‏ النیة الصادقة إلا بالعقل‏» (بحارالانوار/ج75/ص311) آخرین حدیث دیشب این بود که شما که ریاکاری می‌کنی، خودنمایی می‌کنی، می‌خواهی مردم تو را دوست داشته باشند، حدیث داریم اگر می‌خواهی مردم دوستت داشته باشند، به خدا بگو: خدایا! «یا مقلب...» دلها دست توست. دل مردم را با من مهربان کن! دل مردم را با من مهربان کن، آنوقت خدا کار خودش را می‌کند.
یک دختری بود صورتش ما کاشانی‌ها می‌گوییم: آبله رو بود. چاله چاله بود. صورت این دختر خانم مشکل داشت و به همین خاطر هم خواستگار نداشت. یک خواستگاری پیدا شد و گفتند: تا به حال خواستگار نبوده و حالا این آمده. اگر عروس را ببیند این هم ممکن است نپسندد با این صورتی که دارد. یک آرایشگاهی آوردند و گفتند: این چاله‌هایش را بتون آرمه کن. این را پر کن. این آرایشگاهی هم یک مقداری ور رفت و به عروس گفت: خانم! من دیگر کاری از دستم برنمی‌آید. ممکن است داماد بپسندد. ممکن است نپسندد. عروس گریه کرد. بلند شد و رفت و در یک اتاق و در را بست و قفل کرد. یک سجاده بود. سجاده را باز کرد. مهر کربلا در آن بود. گفت: یا حسین! من سنم بالا رفته است. خواستگار ندارم. این اولین خواستگار من است. شاید هم آخرین خواستگار من باشد. هرکاری می‌کنی خودت بکن. دستش را روی مهر کربلا مالید و به صورتش زد  و گفت: این به جای آرایش! داماد مرا بپسندد. نزد داماد رفت و نشست. آقا یک عشقی از این داماد نسبت به عروس پیدا شد که یکی از علمای درجه یک قم می‌گفت: اینها هفتاد سال با هم زندگی کردند، پیر شده بودند ولی وقتی این پیرزن زشت می‌خواست از خانه بیرون برود، انگار نوجوان و عروس بیرون می‌رود. مرد می‌دوید و این پیرزن را از زیر قرآن رد می‌کرد که کسی چشمش نکند! همه فکر می‌کردند این مثلاً...
اگر خدا خواسته باشد دل را مهربان کند، یک کسی زشت هم هست دوستش دارند. خدا هم نخواسته باشد و خوشگل هم باشد دوستش ندارند. دل دست خداست. ما بی‌خود جای دیگر می‌رویم. حدیث داریم اگر می‌خواهی مردم هم دوستت داشته باشند.اگر نیتت را خالص کنی، «لَجَاءَهُ الَّذِی‏ یُرِید» (وسایل‌الشیعه/ج1/ص61) آنچه را می‌خواهی خدا به تو می‌دهد.
2- آثار و برکات فراوان اخلاص
برکت اخلاص! قرآن یک آیه دارد، «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ‏ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» (بقره/261 قرآن می‌گوید: مثل کسانی که در راه خدا کمک می‌کنند، یعنی قصدشان اخلاص است و برای خودنمایی و ریاکاری نیست. بین خودشان و خدا می‌خواهند انفاق کنند، این آدم‌ها مثل دانه‌ای هستند که زیر خاک بروند، هفت خوشه از یک دانه بیرون بیاید و در هر خوشه‌ای صد دانه باشد. یعنی هفتصد برابر. تازه می‌گوید: این هفتصد برابر تعاونی گفتم. بازار آزاد «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ» تعاونی‌اش هفتصد تا است. یعنی اینقدر برکت می‌کند.
روایت داریم «ما کان لله‏ ینمو» کاری که برای خدا باشد، نمو می‌کند. نه اینکه انفاق نمو می‌کند. خودت نمو می‌کنی. چون قطره وقتی وصل به دریا شد، دریا می‌شود. بی‌نهایت می‌شود. یک بچه که تنها راه برود بچه است. دستش را در دست پدرش گذاشت قوی می‌شود. چون وصل به قدرت شده است. قربة الی الله! یعنی وصل به قربت... وصل به قربت شو. یک روایت داریم اینکه بهشتی‌ها همیشه بهشت هستند، چون نیتشان این بود که تا هستند کار خوب بکنند. جهنمی‌ها هم که جهنم هستند، چون نیتشان این است بود که تا هستند گناه کنند. امیرالمؤمنین فرمود: «من‏ أخلص‏ النیة تنزه عن الدنیة» (غررالحکم/ص198) اگر کسی با خدا معامله کرد دیگر خودش را با چیزهای پست معامله نمی‌کند. دنیا کوچک است. کم است. قیمت ما... امیرالمؤمنین می‌فرماید: بشر قیمت تو بهشت است. ارزان بفروشی باختی. «ثمنک‏ الجنة» حضرت امیر فرمود: قیمت شما بهشت است. به غیر از بهشت معامله کنی، باختید.  ادامه مطلب ...

درسهایی از قرآن با موضوع آثار و برکات اخلاص

آثار و برکات اخلاص
تاریخ پخش: 01/04/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
شب نیمه ماه رمضان، رمضان  نودووو... به شما تبریک می‌گویم. اینکه گفتم نود و باقی‌اش را نگفتم برای اینکه یکوقت می‌بینی این بحث را بعد از مرگ ما می‌گذارند نود و هشت. آنوقت می‌گویند: قابل پخش نیست. می‌گویم: نود و جایش را باز می‌گذارم برای اینکه هروقت پخش کردند، طوری نیست. خوب یک صلواتی ختم کنید. (صلوات حضار)
تولد امام حسن مجتبی را تبریک می‌‌گویم. بحثی را که دو شب دنبال کردیم. امشب هم «فَعَزَّزْنا بِثالِث‏» (یس/14) بحث این است که اگر کسی نیتش خوب باشد به چه خیراتی میرسد. بحثی دارم تحت عنوان برکات اخلاص. امروز من جمع‌بندی کردم 25 برکت گیرم آمد. که اگر کسی نیتش پاک باشد، 25 رقم خیر می‌بیند. انشاءالله یادم باشد در حرف‌هایم مقداری هم از آقا امام حسن مجتبی بگویم. جمعاً نیم ساعت یعنی 28 دقیقه.
1-اخلاص، کار کم را زیاد می کند.
برکت اول این است که حدیث داریم «قَلِیلَهُ‏ کَثِیرٌ» (نهج‏البلاغه/حکمت422) اگر کسی برای خدا کار کند، کمش هم زیاد است. کم است ولی چون قصدش خوب است زیاد می‌شود. خود شما هم همینطور هستی. اگر کسی دست شما را ببوسد ولی با محبت و اخلاص، یکبار این ارزش دارد یا اینکه یک کس دیگر صد بار پای شما را ببوسد ولی روی کلک؟ آن یک بوس به دست برای شما ارزش دارد که با حسن نیت است. یا صد دفعه پای شما را ببوسد ولی حقه‌باز است. آن یکی است یا آن صد تا؟ بگویید... یکی. خود ما هم همینطور هستیم. اگر نیت خوب باشد و اخلاص باشد، خدا کمش را قبول می‌کند ولی اگر خودنمایی و ریاکار باشد، زیادش هم قبول نمی‌شود. 2- یک آیه‌ای هست در قرآن می‌گوید: «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ‏ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏لَا انْفِصامَ لَها» (بقره/256) این آیه یکبار در آیت الکرسی است. یک جای دیگر هم هست، «وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ‏ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏» (لقمان/22) یعنی اگر برای خدا کار کردید، عروه به معنی طناب است. وثقی به معنی محکم است. دیشب هم گفتم. ریسمان محکم خداست. باقی ریسمان‌ها همه پاره می‌شود.
حدیث داریم اگر کسی برای خدا کار بکند، «تنزه‏ عن الدنیة» (غررالحکم/ص 198) یعنی آدم وقتی... اگر یک کسی استاندار یک استان بزرگی شد، بعد خواسته باشند بخشدار یک منطقه کوچکش کنند، قبول نمی‌کند. کسی که با خدا معامله می‌کند، حاضر نیست با غیر خدا معامله کند. ببین اگر امام در حسینیه جماران یا مقام معظم رهبری در حسینیه امام خمینی صحبت می‌کند، یک گنجشک هم در حسینیه آمده، شما اگر دیدی یک نفر پشتش را به رهبری کرد و هی به این گنجشک نگاه کرد، هرجا این ملخ و گنجشک می‌رود این هم می‌رود. هرکس این را پای تلویزیون ببیند، می‌گوید: این عجب آدم بی‌شعوری است. امام دارد حرف می‌زند این چشمش دنبال گنجشک است. کسی که رو به خدا می‌ایستد دلش جای دیگر است. رو به قبله ایستاده ولی حواسش این طرف و آن طرف است.  ادامه مطلب ...

درسهایی از قرآن با موضوع اخلاص در کارها برای خدا

اخلاص در کارها برای خدا(2)
تاریخ پخش: 31/03/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثی را که امشب می‌خواهم مطرح کنم شاید یکی دو جلسه طول بکشد، شب‌های دیگر هم مطرح شود. شاید هم امشب تمامش کنیم. بحث اخلاص است. خیلی بحث مهمی است. اول از خدا معذرت می‌خواهم. اعلام می‌کنم این حرف‌هایی که می‌زنم به عنوان معلم قرآن نقل می‌کنم. ولی هیچ‌یک از حرف‌های من به این معنا نیست که من خودم اخلاص دارم یا ندارم. چون گاهی وقت‌ها ممکن است انسان مثل حمامی جُنب باشد. همه بیایند در حمام او غسل کنند، ولی خود حمامی جنب باشد. بعضی کباب‌فروش‌ها به همه مردم کباب می‌دهند. ولی خودشان آخر شب نان و ماست ترش می‌خورند. بعضی آرایشگاه‌ها هم زلف‌های مردم را آرایش می‌کنند، ولی خود سلمانی کچل است. آخوند بی‌عمل مثل حمامی جنب و مثل دلاک کچل و مثل کبابی است که آخر شب نان و ماست ترش می‌خورد. این را گفتم بخاطر اینکه چون بحث مهمی می‌خواهم بگویم و از خدا می‌خواهم که خدا به من بدهد. مگر باقی چیزها را خودمان داشتیم؟ هرچه داریم را خدا داده است. این هم می‌گوییم: خدا بدهد. قبل از سخنرانی یک دعا می‌کنم.
خدایا به آبروی همه آدم‌هایی که اخلاص دارند، برای همیشه به همه ما اخلاص کامل مرحمت بفرما. اخلاص یعنی چه؟ اخلاص یعنی «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» (انعام/91) قاری: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ‏ فِی یخضعون...»  چون آیه امشب زیاد داریم، همان که من می‌گویم شما تلاوت کن. این طرف و آن طرفش را نخوان.
1- توکل به خدا، نه دیگران
«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم‏» بگو خدا و کاری به کسی نداشته باش. خدا هم یکی است. «قل هو الله احد» هم زود راضی می‌شود. «یا سریع الرضا»! اما مردم هم خیلی هستند و هم دیر راضی می‌شوند. «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ‏ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف/39) یک خانم اگر یک مهمان داشته باشد و یک غذا بخواهد، راحت آشپزخانه می‌رود و یک غذا درست می‌کند. اما اگر شانزده مهمان داشت و هر مهمانی هم سه رقم غذا خواست، در آشپزخانه گیج می‌شود. یک خدا را زود می‌شود راضی کرد. اما همه مردم راضی نمی‌شوند. هرکاری کنی یک عده دیگر نق می‌زنند.
ما مأمور به اخلاص هستیم. قرآن گفته: «فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ‏ لَهُ الدِّین‏» (غافر/65) یعنی دین شما ناب باشد. امام (رض) اواخر عمرشان دائماً می‌گفت: اسلام ناب! می‌گفتیم: ناب چیست؟ ناب یعنی فقط خدا! اسلام غیر ناب یعنی چه؟ یعنی سعودی. نمازت را بخوان. شب‌ها هم نماز تراویح بخوان. دو لیترهم با کم و زیادش گریه کن اما مثل دم سگ در اختیار آمریکا باش. اسلام ناب این است. «فمن یکفر بالطاغوت» «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ‏ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ» (بقره/256) این اسلام ناب است. یعنی بگو خدا کار به دنیا نداشته باش.
قرآن می‌فرماید: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّین‏» (بینه/5) یعنی مأموریت ما فقط اخلاص است. خود پیغمبر هم مأموریتش اخلاص است. خدا به پیغمبر می‌گوید: «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ‏ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» (زمر/11) فقط خدا! اینکه می‌گویند: هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را. هم خدا راضی است و هم و هم...
خدا بزرگان ما را رحمت کند. چه خوب شد آنها را دیدیم. اگر نمی‌دیدیم، غصه می‌خوردیم. یکی از مراجع آیت الله العظمی گلپایگانی بود. چشمش عینک ضخیمی داشت. کسی آمد یک قطره به چشم ایشان بچکاند. ایشان فرمود: اگر زحمت نیست شما یک ساعت دیگر این قطره را بچکانید. گفت: مگر حالا با نیم ساعت دیگر فرق می‌کند؟ گفت: الآن بناست کسی اینجا بیاید مثلاَ روضه حضرت زهرا بخواند، من می‌خواهم این اشکی که برای حضرت زهرا می‌ریزم این قطره‌های شیمیایی درونش نباشد. می‌خواهم اشک من خالص باشد. افطاری می‌دهیم واقعاً برای خداست؟ والله رفتیم خوردیم مجبور هستیم پس بدهیم. خوب معامله شد. خوردی، پس می‌‌دهی. این را هم که همسایه دید. آن هم که دودش بلند شد. فهمید! اخلاص یعنی فقط خدا را ببینیم. یعنی چه کسی هستند و اینها حالا من حرفش را می‌زنم و بعد هم دعا می‌کنیم.
2- سخن حضرت علی(علیه‌السلام) درباره اخلاص
برای اخلاص تعبیرات مختلفی است. من از هر حدیثی یک کلمه‌اش را می‌نویسم. «عبادة المقربین‏» (غررالحکم/ص 197) اخلاص است. «اعْلىَ‏ الایمان‏» (غررالحکم/ص83) بالاترین درجه ایمان اخلاص است. «غایة الدین‏» (غررالحکم/ص83) نهایت دین اخلاص است. «ملاک العبادة» (غررالحکم/ص197) اخلاص است. «فَکَثِیرٌ قَلِیلُه‏» (کافی/ج8/ص45) کم هم باشد، اخلاص باشد، ببین لامپ اگر کوچک هم باشد، سالم باشد روشنایی می‌دهد. لامپ بزرگ ولو بزرگ است ولی اگر سیمش قطع باشد، برق نمی‌دهد. یعنی گاهی یک لامپ کوچک یک چراغ قوه، برق می‌دهد. یک پروژکتور برق نمی‌دهد. نگاه نکنید لامپ کوچک است یا پروژکتور است. سیمش وصل هست یا نه؟ اخلاص آن سیم است. یک صلوات خالصانه گاهی قبول می‌شود. گاهی هم شب تا صبح احیاء می‌گیری، قبول نمی‌شود. گاهی یک سوییچ کوچک یه ماشین بزرگ را راه می‌اندازد. چون دنده‌هایش درست است. گاهی همه سوییچ‌ها را می‌آوری می‌زنی روشن نمی‌شود. در باز نمی‌شود چون دنده‌هایش نمی‌خورد. اخلاص یعنی دنده‌ها به خدا بخورد. یعنی روح من متوجه خدا شود. حدیث داریم «فَکَثِیرٌ قَلِیلُه‏» اما اگر خدا باشد، «وَ مَا أُرِیدَ بِهِ غَیْرِى» غیر خدا باشد، «فَقَلِیلٌ کَثِیرُهُ» (کافی/ج8/ص45) کثیرش هم قلیل است. بهترین مثل، مثل لامپ است. مثل لامپ را خدا به ذهن من انداخت، مثل خیلی خوبی است. لامپ اگر سیمش وصل باشد، کوچک هم باشد، برق می‌دهد. اگر سیمش وصل نباشد، پروژکتور هم باشد، خاموش است.
اخلاص هم در همه کار است. امیرالمؤمنین فرمود: «طوبی! لمن‏ أخلص‏ لله علمه‏» (غررالحکم/ص197) علمش برای خدا باشد. نه برای مدرک! نه «یباهی به العلماء» پز بدهد. «أخلص لله علمه و عمله» علمش برای خداست. عملش برای خداست. «و حبه و بغضه» برای خدا این را دوست دارم و برای خدا از این بدم می‌آید. «و أخذه» برای خدا می‌گیرم. «و ترکه» برای خدا رها می‌کنم. همه چیز اخلاص باشد.
زن‌ها دوست دارند که همه بشقاب‌ها گلش به هم بخورد. این مردها لباسی را دوست دارند که همه به هم بخورد. یعنی جوراب و لباس و پیراهن و دکمه، اگر همه به هم خورد، می‌گویند: این یک دست است. سرویس طلا یعنی گردنبند و گوشواره و دستبند همه به هم بخورد. مخلص کسی است که برای خدا می‌خواند. برای خدا می‌گوید. برای خدا دوست دارد. نه حالا که از من دعوت نکرده، من هم او را دعوت نمی‌کنم. چون رفتم خوردم پس خانه ما بیاید و بخورد. چون برای عمره با ما خداحافظی کرد، پس من هم برایش سوغاتی می‌برم. او که با من خداحافظی نکرد، من هم برایش سوغاتی نمی‌برم. اصلاً همه کارهایش روی هوس است.
3- اخلاص، نشانه صداقت در ایمان
یکبار دیگر می‌خوانم. امیرالمؤمنین فرمود: خوشا به حال کسی که علمش، عملش، حبش و بغضش و گرفتن و رها کردنش همه... اصلاً اینکه می‌گویند: صدیق از صدق است. صدق یعنی راستگو. صدیق به کسی می‌گویند که مخش و چشمهایش و زبانش و قلبش همه به هم بخورد و همه صادق باشد. نه اینکه با زبان یک چیزی بگوید، در قلبش چیز دیگری باشد. آقا مخلص هستم! مشتاق دیدار، دروغ می‌گوید. خدا می‌داند دلتنگ تو شده بودم! ای دروغگو! زبانش یک چیزی می‌گوید و دلش جای دیگری است.
همه نخ‌ها پاره می‌شود. بزرگ‌ترین نخ‌ها نخ شاه بود. دلش خوش بود که بگوید: من نخست وزیر شاه هستم. من خاندان سلطنتی هستم. من به فلان شاهپور خاندان پهلوی فامیل هستم. شاه کجاست؟! یکوقت اسدالله اعلم وزیر دربار می‌گفت: من امروز مفتخر هستم هویدا را دیدم. هویدا نخست وزیر شاه می‌گفت: من امروز مفتخر شدم، اعلی حضرت را دیدم. اعلی حضرت می‌گفت: من امروز مفتخر شدم، ملاقات کارتر رفتم. کارتر کجاست؟ شاه کجاست؟ هویدا و اعلم کجا هستند؟ قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهی «عروة الوثقی»، عروه یعنی نخ. وثقی یعنی محکم. اگر نخ محکم می‌خواهی. اگر طناب محکم می‌خواهی، «وَ مَنْ یُسْلِمْ‏ وَجْهَهُ‏ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِن‏» (لقمان/22) اگر اخلاص داشته باشی این نخ محکم است. باقی چیزها می‌پرد. دنیا می‌پرد. بارها این را گفتم. تخم مرغی که ما رنگ می‌کنیم با یک خرده تف پاک می‌شود. دم طاووسی را که خدا رنگ کرده شیلنگ هم بگیری، پاک نمی‌شود.
الآن پدر ما وقتی از دنیا رفت. مادر ما وقتی از دنیا رفت، هفته و چهل را می‌گیریم، خیلی هم پسر و دختر خوبی هم باشیم، یک سالگرد هم برایش می‌گیریم. ولی امام حسین را سالگرد چندم هستیم؟ 1400 سال پیش با کم و زیادش بوده ما سالگرد می‌گیریم. چه کسی برای پدرش بعد از دو سال سالگرد می‌گیرد؟ ولی چون علاقه ما به امام حسین علاقه عاطفی نیست. علاقه مکتبی است. مکتبی که شد بعد از 1400 سال هم عاشورا شور دارد. «وَ النِّیَّةُ أَفْضَلُ‏ مِنَ‏ الْعَمَلِ»‏ (وسائل‌الشیعة/ج1/ص51) حدیث داریم امام صادق فرمود: نیت از عمل بهتر است. چون در عمل ریا هست. ولی در نیت ریا نیست. حالا چطور نیت را پیدا کنیم؟ می‌گوید: «لا تثبت‏ النیة الصادقة إلا بالعقل‏» (بحارالانوار/ج75/ص311) اگر یک خرده فکر کنی مخلص می‌شوی. من می‌خواهم این را خوشحال کنم. بخاطر رضای این. می‌گویم: خدایا می‌خواهم این مرا دوست داشته باشد. شما هم بگو: خدایا اصلاً می‌خواهی ریا هم بکنی، برای خودش ریا کن. مگر ریا نمی‌کنی که این تو را ببیند. برای خدا ریا کن. بگو: خدایا تو دل این را درست کن. من برای تو کار می‌کنم، تو دل این را با من مهربان کن. مهر دست خداست و دست خوشگلی نیست. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
خیلی‌ها دختر و پسر مثل ماه، تحصیلات عالی، شکل عالی، خانه و زندگی عالی ولی همدیگر را دوست ندارند. گاهی هم دو نفر از آدم‌ها شکل‌هایشان و خانه‌هایشان... قربان هم می‌روند. محبت دست خداست. «وَ جَعَلَ بَیْنَهما مَوَدَّهً‏ وَ رَحْمَه» قرآن می‌‌گوید: علاقه بین عروس و داماد را «جَعَلَ» من باید قرار بدهم. اینطور نیست اگر سوییچ ماشین را به داماد دادی، داماد هم سوییچ ماشین را به عروس داد. با سوییچ ماشین علاقه پیدا نمی‌شود. «جَعَلَ» یعنی خدا باید قلاب کند. «وَ جَعَلَ بَیْنَهما مَوَدَّهً‏ وَ رَحْمَه». آیه دیگر دارد می‌گوید: «مَحَبَّةً مِنِّی‏» (طه/39) یعنی محبوبیت از طرف من است. اینطور نیست که اگر شما دسته عینکت را عوض کنی. ساعتت را عوض کنی، خانه‌ات را عوض کنی. مهمانی بدهی و چنان سفره‌ای بیاندازی، من خودم از این سیلی‌ها خوردم. یک مهمان آمد خواستم جلوی مهمان پز بدهم. غذاهای متنوع درست کردم. وقتی خورد گفت: شما آخوندها از کجا پول می‌آورید؟هم خورد و هم آروغ زد و دو تا هم فحش داد و رفت. من هم به خودم گفتم: چشمت کور شود. تو خواستی به این پز بدهی، خورد و آروغ زد، دو تا هم فحش داد و رفت. آدم با سوییچ ماشین و سفره...
بعضی‌ها خانه‌شان را می‌سازند، که در محله بگویند: اوه... هرکس آمد برود، بگوید: از کجا آورده؟ معلوم نیست مال چه کسی را بالا کشیده است. هرکس می‌آید می‌رود به جای آنکه بگوید: خدا عمرش بدهد، دو تا فحش نثارش می‌کند. آدم با خانه‌ی شیک عزیز نمی‌شود. اشتباه می‌کنیم. حتی با دکتر بودن و آیت الله بودن هم عزیز نمی‌شود.
دو نفر از رفقای روحانی ما مهمان ما بودند. خاطره عجیبی نقل کردند. گفتند: دو آخوندی که هم حوزه درس خواندند و هم استاد دانشگاه بودند. دکتر بودند. این دو آخوند دکتر منتظر ماشین، تاکسی بودند. یک ماشین سلطنتی آمد و ترمز کرد و گفت: بفرمایید آقا! ما دو آخوند را سوار کرد و گفتیم: عجب! مردم هنوز چه علاقه‌هایی به آخوندها دارند. گفتیم: تازه نفهمیده ما دکتر هستیم. فکر می‌کند ما طلبه هستیم، اگر بفهمد ما دکتر هستیم، احترامش به ما بیشتر می‌شود. می‌گفت: یک کاری کردیم بفهمد. گفتم: من 32 سال پیش که مدرک دکترا گرفتم، یک جوری فهماندیم که من سی سال پیش دکتر بودم. او گفت: من الآن یک درسی دانشگاه می‌دهم که دانشجوهایم همه دکتر هستند. هی دکتر دکتر راه انداختیم. این راننده ترمز کرد و گفت: ببخشید آقایان! شما دکتر هستید؟ گفتیم: بله! گفت: پیاده شوید. من خیال کردم شما نوکر امام صادق هستید. پیاده شوید با تاکسی بروید. (خنده حضار) می‌گفت: ما با کلمه دکتر می‌خواستیم عزیز شویم. همان کلمه دکتر ما را خراب کرد. اینطور نیست، ما یک خرده مشکل ایمانی داریم.     
یکی از دوستان ما که دفتر عقد و ازدواج دارد، می‌گوید: هر عقدی که مهریه‌اش بیشتر بود زودتر به طلاق نزدیک شد. حدیث داریم امام باقر(ع) فرمود: «فَلَوْ أَنَّهُ أَخْلَصَ‏ لِلَّهِ‏ لَجَاءَهُ‏ الَّذِی یُرِید» (وسایل‌الشیعه/ج1/ص61) اگر دنیا می‌خواهی برای خدا کار کن و بگو: خدایا من این کار را کردم. حالا تو خودت درستش کن.
4- بی‌اعتنایی به سرزنش دیگران، نشانه انسان مخلص
یک خانمی در جلسه عروسی نشسته، یک آقایی در جلسه عروسی نشسته، می‌گوید: بلند شو نماز بخوانیم. می‌گوید: آخر زشت است. زشت است چیست؟ بلند شو نماز بخوان. آخر همه خواهند گفت: اِ... بگویند. علامت اخلاص این است که وقتی حق بود از هیچکس خجالت نکشد. «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏» (مائده/54) علامت مخلص این است که وقتی گفتند: خدا راضی است، دیگر گور پدر همه.
ما گاهی وقت‌ها شل می‌آییم، خیلی دین داخل نرفته است. آخر دین بعضی‌ها را پوش داده است. داغ شدند. بعضی‌ها نه در دین پخته شدند. می‌دانید فرق بین داغ و پخته چیست؟ هر داغی سرد می‌شود. این قانون است. ولی هیچ پخته‌ای خام نمی‌شود. ما در دین داغ می‌شویم اما پخته نمی‌شویم. ما در دین آمدیم. «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجا» (نصر/2) یعنی ما در دین آمدیم، اما دین هم در ما آمده است؟ می‌گوید: نه! «وَ لَمَّا یَدْخُلِ‏ الْإِیمانُ‏ فِی قُلُوبِکُم‏» (حجرات/14) ما در دین آمدیم. دین در ما نرفته است. بعضی‌ها در مکه می‌روند. ولی مکه در این نرفته است.
یک حاجی برگشته بود می‌گفت: من امسال هفت متر موز خوردم. گفتم: مگر مکه رفتی موز متر می‌کردی؟ گفت: هروقت موز می‌آوردند اندازه می‌گرفتم یادداشت می‌کردم  در دفتر خاطرات یادداشت می‌کردم. روز آخر سفر فهمیدم هفت متر موز خوردم. ببین این تا مکه هم می‌رود ولی می‌رود موز متر می‌کند. در حرم امام رضا می‌آید، امام رضا این است. عوض اینکه به امام رضا صحبت کند اینطور می‌کند. به نظرم این لوستر الآن یک میلیارد می‌ارزد. این برای زمان مظفر الدین شاه است. نه بابا! برای زمان شاه عباس است. امام رضا را رها کرده، لوستر قیمت می‌کند. حاجی خل! زوار خل! فرق است بین اینکه ما در دین برویم، دومی هم شما بگویید. یا دین در ما بیاید. یک طرف هست و یک طرف نیست. بعضی جاها...
5- اخلاص حضرت علی(علیه‌السلام) در جهاد با دشمن
راجع به اخلاص صحبت می‌کنیم. چرا می‌گویند: «ضربة على‏ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»؟ شمشیر علی در روز خندق از عبادت جن و انس بیشتر است. خوب حضرت علی که علی است. همیشه امام معصوم است. چه قبل از خندق و چه بعد از خندق. امام معصوم است. ضربتش هم که ضربت است. این چه شد؟ یوم الخندق، چون یوم الخندق عمروبن عبدود، به حضرت علی آب دهان پرتاب کرد. تف انداخت! علی جوش آورد. خواست او را بکشد، گفت: این برای نفس است. برای خدا نیست. بلند شد و رفت قدم زد و برگشت. گفتند: چرا اینطور کردی؟ گفت: آن وقتی که تف انداخت عصبانی شدم، می‌خواستم شمشیر من برای نفسم نباشد، برای خدا باشد. این اخلاص است که «ضربة على‏ یوم الخندق» وگرنه می‌شود بگوییم: حضرت علی در خندق شجاع‌تر از خیبر بود؟ نه! شجاعت حضرت علی در خندق و خیبر فرقی نکرد. ضربتش هم فرق نکرد. قدرت بازویش هم فرق نکرد. مخالف‌ها هم که کفار بودند، فرقی نکرده است. نه دشمن فرق کرد. نه شمشیر کند شد. تیز شد. هیچی فرق نکرد. پس چرا «ضربة على‏ یوم الخندق»؟ هنر حضرت علی روز خندق مهم بود. چون روز خندق تف انداختند ولی خودش را نگه داشت. این خیلی مهم است. گاهی وقت‌ها اخلاص... یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
یک خاطره‌ای دارم شاید 15 سال پیش در تلویزیون گفتم. آخر نسل عوض شده است. تا الآن من 35 سال است در تلویزیون هستم. دو سه نسل عوض شدند. احتمال 90 درصد خیلی از شما نشنیده‌اید. ممکن است پنج، شش درصد هم شنیده باشند. بعضی از چیزها را هم نمی‌شود تغییر داد. مثلاً علی اصغر شش ماه است. حالا هرسال هم عاشورا باشد، نمی‌شود گفت: امسال حرف نو بزنیم، علی اصغر هفت ماه است. دیگر وقتی یک چیزی هست که نمی‌شود تغییر داد. تاریخ را نمی‌شود عوض کرد.
6- خاطره شهید همدانی و آثار و برکات آن
یک قصه تاریخی است برای شما بگویم. خودم مباشر بودم. زیادی گوش بدهید. این قابل یک فیلم است. یعنی یک هنرمند پای تلویزیون باشد همین را سناریو می‌کند. زمان جنگ من مسئول نهضت سوادآموزی در تهران بودم. به دلم برات شد همدان بروم. همدان منزل شهید محراب آیت الله مدنی رفتم که بعد آیت الله موسوی بود که ایشان هم مرحوم شد. ما قبل از غروب وارد شدیم. یک پیرمردی تقریباً شصت هفتاد ساله بود. آمد گفت: آقای قرائتی من یک عمری است در شیشه تلویزیون تو را دیدم. امشب می‌خواهم که منزل ما بیایی و مهمان خانه ما شوی. گفتم: ممنون! گفت: ممنون ندارد. باید بیایی! گفتم: من پاسدار دارم. خانه امام جمعه هستم. امام جمعه باید اجازه بدهد که من از خانه ایشان به خانه شما بیایم. گفت: امام جمعه هم بیاید. گفتم: او    هم پاسدار دارد. گفت: با هم بیایید. گفتم: متشکر! گفت: بابا من پدر دو شهید هستم، بیا. گفتیم: چشم! ما را قلاب کرد و از خانه شهید محراب آیت الله مدنی به آن طرف همدان در یک خانه کوچک برد. حیاطی داشت شاید بیست متر بود یا نبود، نمی‌دانم. یک اتاق کوچک داشت. دور اتاق پر شد و این پدر دو شهید صاحبخانه قصه‌های پسرش را می‌گفت، ما هم مهمان بودیم و گوش می‌دادیم. همینطور که گوش می‌دادیم یک پیرمرد دیگر دوید آمد. با دو وارد اتاق شد. من را بغل کرد و بوسید و گفت: کسی حرف نزند. من می‌خواهم بگویم. گفت: خدا همه بچه‌های مرا دختر قرار داده. فقط یک پسر دارم. یک پسر من معلم است. یک ته ریشی هم دارد. در مسجد یک کسی می‌گوید: در جمهوری اسلامی همه چیز کوپنی شد، گران شد، تورم شد. به نظام یک فحشی می‌دهد، و یک تف هم به ریش پسر من می‌اندازد. بچه‌های بسیج و حزب الله می‌خواهند او را بزنند. ایشان می‌گوید: «والکاظمین الغیظ» دستمالش را درمی‌آورد، آب دهان را پاک می‌کند. می‌گوید: کاری نداشته باشید. جسارت کرد خودتان را نگه دارید. «والکاظمین الغیظ» بعد همین پسری که تف به ریشش افتاده بود، جبهه رفت و شهید شد. حالا که شهید شده، آن آقایی که تف انداخته آمده از من حلالیت بطلبد. که حلال کن، من به پسر تو جسارت کردم! چه پسر خوبی داشتم. الحمدلله... الحمدلله... الحمدلله... الحمدلله... پیرمرد افتاد و مُرد! اِ... این چرا اینطور شد؟ امام جمعه همدان هم بود. بنده هم بودم. چرا اینطور شد؟ اصلاً چطور شد من از تهران به همدان آمدم؟ این پدر دو شهید چه کسی بود مرا قلاب کرد و به آن طرف همدان برد؟ این سومی که بود که با دو آمد و مرا بوسید و حرف‌ها را قیچی کرد و حرف خودش را زد و مرد؟ فهمیدیم که مثل اینکه قرار است خدا امشب یک فیلمی را به ما نشان دهد. من آن شب تا صبح خوابم نبرد. یعنی هی فکر میکردم کسی به من تف بیاندازد، تحمل می‌کنم؟ نه! من از مشرق و مغرب و شمال و جنوب بالاخره «والکاظمین الغیظ» خیلی لوتی‌گری می‌خواهد. قصه گذشت.
آن شب خوابم نبرد و ماجرا را در تلویزیون گفتم. چند روز بعد یک پیرمردی آمد گفت: من فلانی هستم. کارخانه گاوصندوق سازی دارم. این معلم همدانی را که در تلویزیون گفتی، تحت تأثیر قرار گرفتم. من آمدم همه اموالم را وقف نهضت سوادآموزی کنم. گفتم: شما خمس هم دادی؟ گفت: نه! گفتم: خمس واجب است. وقف مستحب است. اول خمس بده. بیست درصد خمس بده، هشتاد درصد ملک خودت. ولی اگر صد در صد هم وقف کنی در قیامت گیر هستی. یعنی اگر آدمی جنب است، در همه اقیانوس‌ها هم شیرجه برود، باز هم جنب است. باید اول نیت کند پاک شود. غسل که کرد بعد شیرجه برود. هیچی رفت! رفت و دوباره دیدم برگشت. گفت: ما فکر می‌کردیم به آخوند پول بدهند، دو دستی تحویل می‌گیرد. من آمدم اموال را بدهم تحویل نگرفتی؟ گفتم: من حجت الاسلام هستم. حجت الاسلام یعنی اسلام چه می‌گوید؟ اسلام می‌گوید: تو اول باید خمس بدهی. خمست را بده بعد که مالت پاک شد خواستی وقف کن و نخواستی وقف نکن. خمسش را حساب کرد و پول سنگینی هم بود. به مرجعش داد و از طرف مرجع یک پولی برای من فرستادند. یک قانون است. یک طلبه که با یک تاجری خانه مرجع می‌رود، تاجر آن آقا یک پولی هم به او می‌دهد. مثل کامیون‌هایی که می‌روند هندوانه بار کنند. دو تا هم هندوانه به شوفر می‌دهند. این ادب اقتضا می‌کند. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: اگر دارید ارثی را تقسیم می‌کنید. یک کسی آمد و گفت: سلام علیکم! نگاهش به ارث خورد، ولو این وارث نیست، ول چون چشمش به ارث خورده است، «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَة أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏» (نساء/8) «حَضَرَ القِسمَه» یعنی سر قسمت ارث کسی حاضر شد. درست است وارث نیست و طلبی ندارد، اما چون نگاهش به گوشت قربانی خورده، چند سیری گوشت قربانی به این هم بدهید. چون نگاهش به آن خورده است.
آقا پول را برای ما فرستاده است. من پول را به آن آقا و مرجع برگرداندم. گفتم: آقا وضع مالی من خوب است و نیاز ندارم. دوباره آن آقای مرجع پول را فرستاد و بار سوم که داشته باش یکجایی که به درد اسلام می‌خورد، خرج کن. این پول نزد ما بود و یک بنده خدایی که در یکی از کشورها، برزیل بود. زن و بچه‌اش را ایران گذاشته بود و به برزیل رفته بود. بچه مسلمان‌ها را دعوت کرده بود. ذبح اسلامی و نماز وحدت و راهپیمایی روز قدس و بعد هم به این بچه‌ها گفته بود: من به عنوان یک اسلام شناس آخوند هستم. استاد دانشگاه و هرکس سؤالی در مورد اسلام دارد نزد من بیاورید جوابش را بدهم.  هشت، نه ماه که آنجا بوده. سی نفر از اساتید دانشگاه مسیحی هم مسلمان شدند. زمان جنگ هم بود و نیم کیلو هم طلا برای جبهه جمع شده بود. یکی از اساتید دانشگاه که یک جلسه گفتگو کرده بودند، دور دوم مذاکرات جلسه دوم نیامد. پرسید چرا نیامد؟ گفتند: مریض است. بیمارستان است. گفت: برویم عیادت. این آقای اسلام‌شناس آخوند سید عالم ایرانی، به بیمارستان دیدن این استاد مسیحی رفت. استاد مسیحی بلند شد و روی تخت خواب نشست و دوباره دور دوم مذاکرات و آنجا مسلمان شد. روی تخت خواب مسلمان شد و او هم بعد از اینکه مسلمان شد، مُرد.
یکبار دیگر تفی به ریش می‌افتد در شهر... بگویید... همدان. بعد از این جسارت این معلم عزیز جبهه می‌رود و شهید می‌شود. قرائتی به دلش برات می‌شود از تهران به همدان بروم. خدا پدر دو شهید را آنجا قلاب و مأمور کرده که مرا از این سر همدان به آن سر همدان ببرد. به پدر یک شهید، یعنی پدر معلم می‌گوید: بدو. چون یواش می‌آمد، می‌مُرد! می‌آمد می‌نشست تا حرف صاحبخانه تمام شود، می‌مُرد. دوید و حرف‌ها را قیچی کرد، پسرش را گفت و مرد. من خواب از سرم رفت و در تلویزیون گفتم. صاحب آن گاوصندوق کارخانه‌اش آمد و سهم امامش را داد. اموالش هم وقف نهضت سوادآموزی کرد. از آن سهم امام یک مبلغی را که به من دادند، پول هواپیمای یک عالمی را دادیم که این عالم استاد دانشگاه مسیحی کشور برزیل را مسلمان کرد. اوه... تفی در همدان می‌افتد، استاد دانشگاه مسیحی در کشور برزیل... چه چیزی اینها را به هم می‌چسباند؟ اخلاص! روابط عمومی، جمع‌بندی و هماهنگی و تابلو نئون و کاغذ گلاسه و والله به حضرت عباس و به خدا اینها نیست. خیلی‌ها همه این کارها را می‌کنند و هرچه هم می‌دوند به جایی نمی‌رسند.
یک طلبه سیاه پوست آفریقایی در آفریقا مرا به اتاقش برد و گفت: این اتاق را ببین. من الآن شک دارم دوازده متر بود یا نه. گفت: هزار بچه آفریقایی سیاه پوست در این اتاق مسلمان شدند. یکوقت در یک اتاق هزار بچه مسلمان می‌شوند. گاهی روی یک موکت هزار نفر افطار می خورند. روی قالی ابریشمی هم یک گنجشک سیر نمی‌شود. اخلاص یک چیز دیگر است. نیست و نایاب است. هرچه می‌خواهید از خدا اخلاص بخواهید. یک قران پول با اخلاص قیامت دستگیر است. یک میلیارد پول بدون اخلاص در قیامت دستگیر نیست. اخلاص، اخلاص، اخلاص!
7- خطر کار نیک بدون اخلاص در نیت
باز هم دعا کنم. من این حرف‌ها را می‌زنم باز ناراحت هستم. کسی بگوید: آقای قرائتی خودت اخلاص داری؟ اگر دوربین نبود سخنرانی می‌کردی؟ اگر جمعیت کم بود سخنرانی می‌کردی؟ اگر هواپیما تو را نمی‌آورد، با مینی‌بوس می‌آمدی سخنرانی کنی؟ گاهی وقت‌ها آدم خودش را توجیه می‌کند. یک کسی بچه سیدهای خوشگل را می‌بوسید. گفتند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: جدش پیغمبر است. یک سید کچل زشت آوردند، گفتند: این هم جدش پیغمبر است. گفت: حالا همه ثواب‌ها را من بکنم؟ (خنده حضار)
گاهی وقت ها آدم فکر می‌کند اخلاص دارد. یکی از این شرط‌ها برداشته شود، آدم انجام نمی‌دهد. حالا هم ببینید بحث من نیست. اخلاص یک چنین چیزی است. حرم می روید بگویید: یا امام رضا تا حالا هرکاری کردیم که... اصلاً ببینید یک قربانی می‌کشیم کجایش اخلاص است؟ این گردنش باشد حلیم درست کنیم. این را خانه فلانی بده. برادرخانم من است. این شوهرخواهر من است. او برادرم است. ببینم بیا! این کجایش قربان شد؟ اینکه قربانی هوس‌های خودت شد. هرکس را دوست داری دادی، هرکسی را دوست نداری، ندادی.
عید قربان بود یک کسی زنگ زد و گفت: آقای قرائتی! می‌خواهم یک قربانی بکشم دعایش چیست؟ گفتم: دعای قربانی این است که کبابی‌هایش را برای خودت در یخچال نگذاری. گفت: دعایش این است؟ گفتم: بله. کله پاچه‌اش برای صبح، سیراب و شیردانش برای عصر، ببینم چه چیزش قربان شد؟ قربانی این است، نیم کیلو، نیم کیلو و یک کیلو، یک کیلو تقسیم کنید، بدون کم و زیاد. کنار کوچه بایستی و هرکس آمد به او بدهی. این را قربانی می‌گویند. این که هرکس را دوست دارم به او بدهم، هرکس را دوست ندارم به او ندهم که قربانی نیست. قربان هست منتهی قربان هوس خودت شد.
نیم ساعت تمام شد... نجف یکسال طلبه بودیم. شهید محراب آیت الله مدنی در یک مسجدی نماز می‌خواند. ما هم پشت سرش نماز می‌خواندیم، من زیر کولر می‌رفتم هوای نجف هم خیلی داغ بود. بعد از نماز گفتم: این نماز تو باطل است. اینجا می‌ایستی که هم نماز بخوانی و هم خنک شوی. رفتم نزد شهید محراب و گفتم: آقا، من مسجد می‌آیم به شما اقتدا کنم. ولی اینجا می ایستم که زیر کولر خنک شوم. ایشان مرا در بغل گرفت و بوسید و گفت: خوب است به این چیزها توجه داری. گاهی وقت‌ها ما فکر می‌کنیم امام رضا را دوست داریم. ولی وقتی بیرون می‌آییم درهای طلاییش را می‌بوسیم. درهای چوبی‌ را نمی‌بوسیم. یعنی پیداست امامت ما با طلا قاطی است و خالص نیست.
آقا می‌آید میلیونی برای کربلا می‌دهد. برای عاشورا می‌دهد. دستش درد نکند. برای عاشورا هرچه خرج کنیم جا دارد. اما می‌گوییم: چرا مکه نمی‌روی؟ می‌گوید: مکه باشد بعد. ببین عاشورا را دوست دارد، حج را دوست ندارد. این یک خورده هوس است. اگر بنده خدا هستی، باید ببینی خدا چه چیزی را واجب کرده است. واجب واجب است و مستحب مستحب است. از قرار معلوم دو سه شب دیگر هم حرف داریم. چون اخلاص خیلی حرف‌های مهمی دارم. چون از خودم نیست... حالا که بحث اینجا شد... حدیث داریم اگر جمعیتی بالای چهل نفر جمع شدند و دستشان را مقابل صورت آوردند و ده مرتبه «یا رب» گفتند، یا امام رضا هرچه هستیم در خانه تو و مهمان تو هستیم. به ما از قدیم گفتند: «اکرم الضیف ولو کان کافرا» مهمان را پذیرایی کن.
بحث ما بحث اخلاص است که اگر تمام عمرمان را بدهیم و برای خدا نباشد دست ما خالی است. ده مرتبه «یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب، یا رب،» اللهم صل علی محمد و آل محمد.
خدایا بالاترین درجه اخلاص را برای همیشه به همه ما مرحمت بفرما. ناخالصی‌های ما را از ما دور بفرما. هرچه شب قدر برای خوبان مقدر می‌کنی، همه آنها را برای همه ما مقدر بفرما. نسل ما را تا آخر تاریخ از بهترین مؤمنین و مؤمنات قرار بده. تمام فتنه‌های کره زمین را به نفع اسلام و حق تمام و خاموش بفرما. از الآن تا ابد قلب حضرت مهدی را از ما راضی بفرما. یکبار در حرم امام رضا بودم. یک عالمی دید و گفت: آقای قرائتی چند سال است طلبه هستی؟ گفتم: من از پانزده سالگی طلبه هستم. گفت: حضرت امیر یارانش را می‌دید لذت می‌برد. حضرت علی، سلمان، ابیذر، عمار، مقداد را می‌دید لذت می‌برد. شده یکبار حضرت مهدی به تو نگاه کند و لذت ببرد؟ گفت و رفت. من یک خرده فکر کردم و حالم گرفته شد. واقعاً امام زمان از ما راضی است؟! خدایا تو را به حق آبروی خود امام زمان رفتار و افکار و کردار و گفتار ما را برای همیشه آنگونه قرار بده که هروقت حضرت مهدی به ما نگاه می‌کند از ما راضی باشد. ما را برای آقا سرباز وفادار و فداکار قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

درسهایی از قرآن با موضوع اخلاص در کارها برای خدا(1)

 اخلاص در کارها برای خدا(1)
تاریخ پخش: 30/03/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
ماه خدا سر سفره‌ی قرآن و کتاب خدا، نیم ساعتی صحبت می‌کنیم. بحث امشب من بحث اخلاص است. چون کار خیلی می‌شود. کار خالص کم است. جوهر کار هم همان اخلاصش است. در اسکناس یک نخی است که آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. در کارها هم یک نخ است، نخ خدا! اگر نخ خدا باشد، کار ذخیره‌ی قیامت می‌شود. وگرنه دنیا چیزی نیست. موجی است. راجع به این اخلاص صحبت می‌کنم، بعد هم دعا می‌کنیم که خدا این اخلاص را به ما بدهد. امام سجاد(علیه‌السلام) در سحرهای ماه رمضان مناجاتی دارد، یکی مناجات ابوحمزه است، که می‌فرماید: «اللهم أخرج حب الدنیا من قلبی» (مصباح‏المتهجد، ص 590) یعنی خدایا دلم را از مهر دنیا خالی کن که کارهایم این جهانی نباشد، آن جهانی باشد. الان دولت مثلاً می‌گویند:برنامه‌ پنج ساله‌ی اول، پنج ساله‌ی دوم، چشم‌انداز بیست ساله! قرآن چشم‌انداز بیست ساله ندارد. می‌گوید: چشم‌انداز ابدی! این کار چقدرش برای آنجا می‌ماند؟
1-دنیا کوچک و اندک است
برای اخلاص اول باید دنیا را ببینیم چیست تا ببینیم می‌ارزد برای دنیا کار کنیم یا نه؟ سه لقب خدا به دنیا داد است. اول گفته‌است: «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ» (نساء/ 77) قاری: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏، مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ» ترجمه‌اش روشن است، دنیا کم است. یک وقت آقای رجایی، شهید رجایی، رحمة الله علیه رئیس جمهور شد. امام فرمود شما رئیس جمهور شدی، رئیس جمهور کجا؟ ایران! ایران یک گوشه از آسیا است، آسیا یک گوشه‌ای از کره‌ی زمین است، کره‌ی زمین یک گوشه از منظومه‌ی شمسی است، منظومه‌ی شمسی یک گوشه از فلان کهکشان است. خدا میلیون‌ها کهکشان دارد. یعنی چشم‌انداز که وسیع شد، معلوم می‌شود که من رئیس جایی نشدم. این بچه‌ها هستند که قلکشان پر می‌شود فکر می‌کنند که... بابا بابا! پر شد. پدر بچه می‌خندد. می‌گوید حالا مثلاً اگر قلکت پر شد، در بازار چه چیزی به تو می‌دهند. اگر ما بدانیم که دنیا کوچک است. ببینید الان این صحن جامع رضوی، خیلی بزرگ است. چندهزار متر است، اما چون پایین هستیم بزرگ است، اگر سوار هواپیما شویم و در آسمان‌ برویم، این صحن اندازه یک خانه صد متری می‌شود. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک قالیچه دوازده متری، بالاتر برویم می‌شود اندازه یک جعبه پرتقال، بالاتر برویم می‌شود اندازه قوطی صابون، بالاتر برویم می‌شود اندازه یک قوطی کبریت. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک آدامس می‌شود. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک لپه. بالاتر برویم می‌شود اندازه یک دانه خشخاش. یعنی هر چقدر که اوج بگیریم، زمین پیش ما کوچک‌تر می‌شود. هر چه چشم‌اندازمان به خدا باشد، دنیا نزد ما کوچک می‌شود. «فَصَغُرَ مَا دُونَ ذَلک» جمله‌ی اولش را یادم رفته است. در دعا داریم که «عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ» کسی که خالق پیش او بزرگ است، دیگر غیر از خالق پیش او کوچک است. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِى أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أَعْیُنِهِمْ» (نهج‏البلاغه، خطبه 193) برای اینکه ما از امام رضا(علیه‌السلام) از خدای امام رضا(علیه‌السلام) بخواهیم به ما اخلاص بدهد، باید بدانیم که دنیا چیزی نیست. «مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ»
2- دنیا زودگذر و ناپیدار است
یک جای دیگر داریم که دنیا عارضی است. «عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» (نساء/94) قاری: «عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا» عارضی یعنی مثل عطر است. بویش می‌پرد. عطر بو دارد، ولی عارضی است. بعد از یک ساعت باد که به صورتت بخورد، بوی عطر هم می‌رود.
یک جا دارد که می‌گوید: دنیا غنچه است. «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (طه/ 131) قاری: «زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» دنیا غنچه است یعنی چه؟ یعنی برای هیچ کس گل نمی‌شود. منتظر نشوید که گل شوید. دنیا برای احدی گل نمی‌شود. همه‌ی مردم نشسته‌اند که کی بچه‌دار شوم، کی می‌شود، بزرگ شود،. کی می‌شود، حرف بزند. کی می‌شود، عروس شود. کی می‌شود، داماد شود. کی می‌شود، خانه‌دار شود. کی می‌شود، خانه‌اش شخصی باشد. کی می‌شود، کنکور قبول شود. کی می‌شود، کی می‌شود، کی می‌شود... همینطور همه نشسته‌اند که کی می‌شود؟ آخرش خودش از بین می‌رود،‌ هنوز نشسته است که کی می‌شود؟ کی می‌شود، نوه‌ام حرف بزند. همه نشسته‌ایم منتظر اینکه یک روزی کی می‌شود؟ واقعاً هم دنیا همینطور است. من این حرف‌ها را گفته‌ام، ولی اجازه بدهید، اگر شنیده‌اید تکراری بشنوید، ولی اگر نشنیده‌اید که دفعه‌ی اولتان باشد. من به خیلی از جاهای دنیا که مردم دنبالبش می‌دوند رسیده‌ام. مثلاً سی سال تقریباً معاون وزیر بوده‌ام. چون اول انقلاب مجلس قانون تصویب کرد که رئیس نهضت سوادآموزی باید معاون وزیر باشد. خوب سی سال! نماینده‌ی امام بودیم، نماینده‌ی مقام معظم رهبری بودیم و هستیم. همه‌ی ایران با کم و زیادش من را می‌شناسند. خوب به خیلی جاها رسیده‌ایم. حالا الان یکی از آدم‌های مشهور ایران من هستم. همین امشب بگویند: قرائتی مرد! این‌هایی که من را دوست دارند، می‌گویند: «اِ...» بس است. «اِ...» ممکن است افرادی من را خیلی دوست داشته باشند، دو بار بگویند. قرائتی مرد؟ «اِ...»، «اِ...» با آن‌هایی که خیلی رفیق جان جانی هستیم، می‌گویند: قرائتی هم مرد؟ «اِ...»، «اِ...»، «اِ...»، فوتبالیستش هم همینطور است. حالا فوتبالیست و والیبالیست خودش را می‌کشد که قهرمان دنیا بشود. خبر مرگ یک آدم مشهور، چه آخوند و چه غیر آخوند،‌ یک بار می‌گویند: «اِ...»!!! حضرت عباسی می‌ارزد که آدم هشتاد سال عمرش را بدهد،‌ مردم بگویند: «اِ...»! آدم فکر کند که چیست؟ این برای شهرتش.
پول!!! الان که درهای استخدام بسته است. تمام شد و رفت. حالا اگر در استخدام در یک وزارتخانه باز شد، موفق شدی و استخدام شدی، سی سال استخدام هستی. بیست سال هم بازنشسته می‌شود، پنجاه سال. پنجاه تا دوازده ماه ششصد ماه می‌شود. ششصد تا یک میلیون کنار بگذاری که به حضرت عباس، نمی‌توانید. حالا می‌زنیم به سیم آخر، یک صد میلیون، دویست میلیون، چهارصد میلیون، پانصد میلیون، ذخیره می‌کنید. در نهایت یک خانه می‌شود. چه داده‌ایم؟ پنجاه سال! چه گرفته‌ایم؟ یک خانه! «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ» (عصر/2) پنجاه سال دادم یک خانه گرفتم. شاه هم همینطور است. یک عمری می‌گویند: جاوید شاه، بعد می‌گویند: مرگ بر شاه! جاوید شاه و مرگ بر شاه را با هم قاطی کنی، هیچی به هیچی می‌شود. مثل تریاکی‌هایی که بعد از تریاک آبلیمو می‌خورند، هیچ به هیچ! نعشگی‌اش پرید. البته شنیده‌ام. من سیگاری هم نیستم. در دنیا جاوید شاه با مرگ بر شاه، یعنی یر به یر، هیچی به هیچی! شهرت یعنی «اِ...»، «اِ...»، «اِ...»، «اِ...»، «اِ...» درآمد یعنی یک خانه. «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ» بنشینیم و یک خورده فکر کنیم. بچه‌های ما فوقش بعد از مرگ ما یک هفته پیراهن سیاه بپوشند. ممکن است تا چهلم هم بپوشند. یعنی عمرت را برای بچه‌ات گذاشتی، بعد از مرگ یک هفته پیراهن سیاه می‌پوشد. هفته‌ی اول هم می‌آید و یک گریه‌ای می‌کند و هفته‌ی دوم گریه‌اش تمام می‌شود و یک سال که گذشت می‌آید سر قبرت قلیان می‌کشد. دنیا این است. دنیا عرض است، می‌پرد. نمی‌گویم دنیا بد است، من تا الان نگفته‌ام که دنیا بد است. ما ارزشمان بیش از دنیاست. دنیا دنبال ما بیاید طوری نیست. ما نباید کارهایمان برای دنیا باشد.
دختره می‌گوید: آقا یک عمری به فامیل‌هایم گفته‌ام من در دانشکده‌ی پزشکی فلان استان هستم. آقا که چه؟ می‌شوی دکتر، بعدش چه؟ آه می‌کشد که قبول شود، سکته می‌کند اگر قبول نشود. درست را بخوان، قبول شدی الحمدلله، قبول هم نشدی، در دنیا بسته نمی‌شود. دنیا به آخر نمی‌رسد.
3- یاد قیامت، عامل اخلاص در کارها
اگر می‌خواهید اخلاص داشته باشید، قیامت را جلوی چشمتان مجسم کنید. در هر نماز! حتی وضو که می‌گیری، دعای وضو این است. «اللَّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهِی» خدایا آن روزی که صورت‌ها سیاه می‌شود، صورت من را سفید کن. دست راستت را که می‌شویی، خدایا! روز قیامت، البته من دست راستم را که می‌شویم، شما که از این طرف نشسته‌اید، فکر می‌کنید من دست چپم را می‌شویم. من باید از این طرف کنم، که شما فکر کنید دست راست است. آخر من چپه شستم، شما رو به من نشسته‌اید. دست راست را می‌شویید، خدایا نامه‌ی عملم را دست راستم بده. مس پا می‌کشی، خدایا پایم را بر صراط نلرزد. می‌روی الله اکبر می‌گویی، «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏» (فاتحه/4) در سجده‌ی آخر! «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ» (إرشادمفید،ج2،ص231) یعنی از وضو تا مس پا، تا مس سر، تا صورت، تا «مالِکِ یَوْمِ الدِّین‏»، تا سجده، مرتب می‌گوید: معاد! معاد! معاد! ما ایمان به قیامت داریم. فراموش می‌کنیم. ببینید در قرآن دو گونه آیه داریم. یک آیه داریم که «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» (غافر/27) قاری: «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» یک آیه داریم که ایمان دارد، ولی «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (صاد/26) قاری: «وَ نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» این‌ها فرق می‌کند. «لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ» یعنی قیامت را قبول ندارد. «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» یعنی قیامت را قبول دارد، ‌یادش رفته است. اگر خواسته باشیم... در قرآن یک آیه داریم: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ...» قاری: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ» (صاد/46) قرآن می‌گوید: ما یک عده‌ای را خالص کردیم. چطور خالص شدند؟ «ذِکْرَى الدَّارِ» یاد قیامت را پیش چشم این‌ها مرتب مجسم می‌کنیم، دیگر برای دنیا کار نمی‌کنند. از دنیا استفاده می‌کنند،‌ برای دنیا کار نمی‌کنند. مثل خورشید، شما از خورشید استفاده می‌کنید، اما به خورشید نگاه نمی‌کنید. به خورشید نگاه کنید، کور می‌شوید. از خورشید استفاده کنید، به خورشید نگاه نکنید.
4- امتیازات کار برای خدا
قرآن می‌گوید که اگر برای دنیا کار کردید، امتیازاتی دارد. امتیازات کار خدایی: 1- اول اینکه کارمان ابدی می‌ماند. هر چه رنگ خدا باشد. در قرآن یک آیه داریم که می‌گوید: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» (بقره/138) «صِبْغَةَ»، یعنی رنگ. صباغ یعنی رنگرز. «صِبْغَةَ اللَّهِ» یعنی رنگ خدا. اگر کاری رنگ خدایی داشت، ماندگار است. شما هزار بار، صدهزار بار، پنج هزار بار با کم و زیادش خندیده‌اید. ولی این‌ها هیچکدام عبادت نیست. اما یک وقت دختر شما نه ساله شده است. امسال اولین سالی است که روزه گرفته است. می‌گویی: عزیزم! بارک الله! این خنده‌ای که می‌کنیم، برای این که یک کسی نماز می‌خواند، یک کسی حجابش خوب است، این لبخندش چون رنگ خدایی دارد، این لبخند می‌ماند. میلیون‌ها بار خندیدید، همه‌اش پرید. آن خنده‌ای که رنگ خدایی داشته باشد می‌ماند. «صِبْغَةَ اللَّهِ» اخلاص کارهای شما را باقی می‌کند. رضای خالق را می‌گیرید، اگر اخلاص نباشد، رضای مخلوق را می‌گیرید. رضای خالق کجا و رضای مخلوق کجا؟ مردم اگر خوششان بیاید یا سوت می‌کشند، یا کف می‌زنند، یا صلوات می‌فرستند. خدا اگر راضی باشد به شما بهشت را می‌دهد. خدا جنس کم را هم می‌خرد. مردم جنس کم را نمی‌خرند. اگر خانم گفت: دو کیلو انگور بخر و شما رفتی و یک سیر انگور خریدی، یک نگاهی به تو می‌کند و می‌گوید: تو هم مرد شده‌ای؟ ولی خدا یک خوشه که هیچ، یک دانه انگور را هم قبول می‌کند. آیه‌ای که خدا یک دانه‌ی انگور را هم قبول می‌کند، این است: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ...» قاری: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» (زلزال/7) وزن یک ذره کار بکنی، خدا می‌گیرد. خلق جنس کم را نمی‌خرد. اگر مهمانش کردی و نان خالی مقابلش گذاشتی، دیگر هفته‌ی بعد مهمانی نمی‌آید. خلق جنس کم را نمی‌خرد، خدا جنس کم را هم می‌خرد.
خدا جنس معیوب را هم می‌خرد. امام نماز می‌خواند، می‌گوید خدایا نماز خواندم. اگر عیبی هم دارد، با عیب‌هایش با هم بردار. قرآن نیست. این که می‌خوانم دعا است. «ان کان فى رکوعها او سجودها خلل او نقص» من نماز خواندم، اما اگر رکوع و سجودش دست و پا شکسته است، با عیب‌هایش بردار، درهم بردار. جنس کم را هم می‌خرد. مردم هم جنس کم نمی‌خرند، هم وقتی که می‌خرند،‌ با یک کف و سوت قصه تمام می‌شود. مردم سر آدم منت می‌گذارند. مردم گاهی به آدم می‌بخشند، بعد پشیمان می‌شوند. اگر برای خدا کار کنیم، از هر نوع دلهره‌ای در آینده در امان هستیم. قرآن بارها گفته است: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ...» قاری: «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏» ما کارهایمان باید رنگ داشته باشد. بالاخره هر کاری که می‌کنیم به یک دلیلی باشد. انگیزه‌ات چیست؟‌ هوس خودت است؟ هوس‌ها می‌پرد. هوس مردم است؟ مردم می‌پرند. حتی به جمع شدن دور آدم، نباید مغرور شود. یکی از علما به من گفت آقای قرائتی! اگر در تلویزیون پیدایت شد، و مردم ایران نشستند و نگاه کردند، یک بار گول نخوری؟ یک میمون هم برقصد مردم نگاهش می‌کنند. قرائتی سخنرانی کند، یا میمون برقصد. نگاه مردم هم چیز مهمی نیست. بنده الان سخنرانی می‌کنم در صحن جامع چند هزار نفر نشسته‌اند. اگر فردا بگویند: قرائتی را به خاطر فلان خلاف در صحن جامع می‌خواهیم اعدام کنیم، ده برابر این جمعیت امشب آدم جمع می‌شود. جمع شدن در صحن جامع دلیل بر این نیست که من آدم خوبی هستم. فردا من را اعدام هم کنند، همین مقدار آدم جمع می‌شود. یعنی بنشینیم و فکر کنیم و ببینیم که عمرمان را با چه کسی معامله می‌کنیم.
خدا مطهری را رحمت کند. زمان شاه کاشان آمده بود. من خدمتش بودم، گفت: این دعا برای ماه رجب است. اما تو خیلی بخوان. هر روز بخوان. دعا این است: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ» باختند آن‌هایی که با غیرخدا معامله کردند. «وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَکَ» (صحیفه سجادیه، دعای46)
5- انجام کارهای خیر پیش از فرارسیدن مرگ
 مادرها و پدرها هر کدام وضعتان خوب است، بچه‌هایتان به خانه و زندگی شدند، جهازیه‌اش را درست کردی، خانه‌ی پسرت را درست کردی، یک کار خیری هم قبل از مردن انجام بده. می‌توانید یک کاری خیری بکنید. هر کسی می‌تواند یک کار خیری بکند. کم یا زیاد. فردا ممکن است... در قرآن که سر سفره‌اش نشسته‌ایم، چهارده مرتبه گفته است: «بَغْتَة» یعنی ناگهانی. یک کسایی زیر خاک هستند که آدم عکسشان را می‌بیند باورش نمی‌شود. که این هم زیر خاک رفت. این هم مرد؟ فکر نمی‌کردیم، خیلی جوان بود. از کجا معلوم که ما سال دیگر باشیم؟ به ما گفته‌اند نماز که می‌خوانی فرض کن نماز آخرت است. شما نمی‌توانی یک مسجد بسازی برای منطقه‌ای که جمعیت دارند و مسجد ندارند؟ نمی‌توانی یک درمانگاه بسازی؟ نمی‌توانی یک حوزه علمیه بسازی؟ ‌نمی‌توانی یک خوابگاه دانشجویی بسازی؟ خیلی‌ها می‌توانند این کار را بکنند، این سرمایه را در گور که نمی‌بریم. اگر یک خورده یاد این باشیم که «والبعث حق، والموت حق، و الصراط حق» بدونیم این‌ها حق است و این‌ها... خیلی هم فکر نکنیم که راه دور است. ممکن است فردا شب باشد. به امام صادق(علیه‌السلام) گفتند: بعضی از مرده‌ها چشمشان بسته است، بعضی چشمشان باز است. فرمود: آن که باز است، فرصت نکرده است که ببندد. آن که بسته است، فرصت نکرده که باز کند. بغتة یعنی ناگهانی! از کجا معلوم که ما سال دیگر باشیم؟ اگر مشکل پسر و دختر نداری یک مشکلی از امت مسلمان حل کن. ما می‌توانیم بهتر باشیم. ما که باید یک رنگی داشته باشیم.
یا رنگ خودمان، سلیقه‌ی خودمان، یا سلیقه‌ی مردم، هوس‌های مردم، یا رنگ خدا! برکاتش چیست؟ اول اینکه سود قطعی است. به نظرم چهار بار است. حالا یا چهار بار یا سه بار، یا بیش‌تر، در قرآن داریم «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَنا فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً» (بقره/245) قرآن می‌گوید: چه کسی است که به خداوند قرض بدهد؟ یک وام بدهیم و گره‌ی یک مسلمان را حل کنیم. بعضی‌ها می‌گویند برای پیری و کوریمان بگذاریم. من چند سوال می‌کنم. یک: خوب گوش بدهید این یک تکه را. اگر برای خدا مشکل یک مسلمان را حل کردی، قطعاً قیامت به دردت می‌خورد. اما اگر برای خودت ذخیره کردی، چند گیر دارد. یک: از کجا معلوم که تا چند سال دیگر که پیر شوی این پول باشد؟ ممکن است دزد برد، قالی سوخت، ماشین چپه شد. دو: از کجا این جنسی باشد که به درد پیری‌ات بخورد. دو: ممکن است جنس باشد، از کجا معلوم خودت باشی. هم ممکن است جنس نباشد، هم ممکن است جنس باشد، ما نباشیم. اگر هم خودت بودی، هم جنس بود، از کجا می‌دانی بتوانی استفاده کنی؟ افرادی هستند که خودشان هستند، مال هم دارند، خودشان نمی‌توانند استفاده کنند. چرا یک سود قطعی را که خدا می‌گوید: «فَیُضاعِفَهُ» یک سود قطعی را رها می‌کنیم، منتظر یک سود مشکوک هستیم. تازه اگر بودی و جنس هم بود، برای چه مدت استفاده می‌کنی؟ گیرم که به نود سالگی هم رسیدی،  از نود سالگی تا صد سالگی از این پس‌اندازها استفاده کردی. ده سال استفاده می‌کنی. اما اگر قرض الحسنه بدهی، تا ابد خالدین فیها! ببینید اسلامی حرف نمی‌زنم. عقلی حرف می‌زنم. یعنی من می‌خواهم یک دقیقه از بیرون از قرآن حرف بزنم. فرض کنید که مسلمان نیستیم. یک: آقا شما. من خودم، خودم را معرفی می‌کنم. آقای قرائتی چرا یک پولی ذخیره نمی‌کنی، یک مشکلی از مردم حل کنی؟ می‌گویم خوب پیری دارم، کوری دارم، چند تا سؤال! یک: حتماً این پول برای پیری‌ات می‌ماند؟ فکر نمی‌کنی آتش بگیرد و بسوزد، گم شود و بدزدند؟ چرا! پس مشکوک است. فکر نمی‌کنی مال باشد و تو دیگر نباشی؟ به نود سالگی نرسیدی. چرا! پس این هم مشکوک است. تازه از نود سالگی که پول را برای نودسالگی‌ات گذاشتی، دوهزار سال که عمر نمی‌کنی. فوقش تا صدسالگی عمر خواهی کرد. بیش از صد سال دیگر آدم‌های نادر هستند. تو اگر پول هم ذخیره کنی برای پیری‌ات برای ده سال است. ولی الان اگر گره‌ی مسلمانان را حل کنی، برای همیشه در بهشت هستی.
بعد هم می‌گوید:‌ «فَیُضاعِفَهُ أَضْعافاً مُضاعِفَهُ» بی‌حساب به تو می‌دهند. این پول را اگر در راه خدا بدهی، اجر شما «فَیُضاعِفَهُ» بخوان! «فَیُضاعِفَهُ» (بقره/245) «أَضْعافاً مُضاعِفَهُ»(آل عمران/130) یعنی چندین چندین برابر می‌شود. ما گاهی در محاسباتمان عقل هم نداریم. دین داریم، عقلمان درست محاسبه نمی‌کند. در قرآن یک آیه داریم که می‌گوید: دین دارید، ولی در محاسبات ریاضی‌ات کم می‌آوری. عقلت قوی نیست. می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» تو ایمان داری، اما می‌گوید: ‌باید این رقمی باشی. آخرش می‌گوید: «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُون‏» یعنی چه؟ یعنی محاسبات اشتباه است. گاهی وقت‌ها ما یک حسابی می‌کنیم، از یک واقعیاتی غافل می‌شویم.
6- باطل بودن کارهای ناخالص
البته معنای اخلاص انزوا نیست. قرآن هر کجا که «فِی سَبِیلِ اللَّه‏»، «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»، «رِضْوانَ اللَّه‏»، برای خدا، برای خدا، برای خدا! اخلاص هم خیلی ظریف است. اخلاص مثل توپ فوتبال می‌ماند. در توپ فوتبال و والیبال یک سوزن به یک گوشه بزنی بازی لغو است. آقا حالا ما یک سوزن یک گوشه زدیم. بله! یک سوزن یک گوشه زدی، ولی بازی لغو شد. شما اگر نماز که می‌خوانی، واجبی را برای غیر از خدا بخوانی، مثلاً یکی از کلمات واجب را، یک کلمه‌اش برای غیر خدا باشد، کل نماز لغو است. اگر واجبات برای خداست، یک مستحبی را برای غیر خدا باشد، باز نمازت باطل می‌شود. اگر واجب خداست، مستحب هم خداست،‌ مکانی که انتخاب می‌کنی، برای غیر خدا باشد، بگویی: برویم صف اول که تلویزیون ما را نشان بدهد. اگر مکان برای غیر خدا باشد، باز باطل است. اگر واجب خدا، مستحب خدا، مکان خدا، زمانی که انجام می‌دهی، برای غیر خدا باشد. مثلاً بگویی: اول وقت نماز بخوانیم که بگویند: ایشان آدم خوبی است. زمان اول وقت برای غیر خدا، باز هم نماز باطل است. اگر واجب خدا، مستحب خدا، مکان خدا، زمان خدا، قیافه‌ای که بخودت می‌گیری، گردنت را کج می‌کنی، عبا به دوش می‌گیری، یا آن خانم مثلاً همه‌ی لباس‌هایش را سبز می‌کند،‌ یا مثلاً وقتی آمین می‌گوید: دست‌هایش را چنین می‌کند. همه چنین می‌کنند، این چنین می‌کند. یا همه می‌گویند آمین! این می‌گوید: آمین!!! خوب مریض هستی؟ مثل بقیه آمین بگو. اگر یک حرکتی در کارهایت باشد که با بقیه فرق بکند، باز هم باطل است. عجب! پس چه خاکی بر سرمان کنیم؟ خیلی مشکل است. عین ماشین است. اگر چهارچرخش سالم باشد، می‌رود. یکی از چرخ‌هایش پنجر باشد می‌ایستد. واجب، باطل! واجب برای غیر خدا، باطل! مستحب برای غیر خدا، باطل! مکان برای غیر خدا، باطل! زمان برای غیر خدا، باطل! ژست و قیافه برای غیر خدا، باطل! خیلی مشکل است.
7- دنیا برای انسان، نه انسان برای دنیا
معنای اخلاص هم پول نگرفتن نیست. نیت پول نکنید. ببینید شما الان  که اینجا آمده‌اید و نشسته‌اید، هیچ کدام به نیت اکسیژن نیامده‌اید. آمده‌اید حرف‌های من را گوش بدهید، اما خوب از اکسیژن هم استفاده می‌کنید. در نیت نباید بگویید که من این کار را می‌کنم که پول بگیرم. من این کار را می‌کنم که مشکل مردم را هم حل کنم، چون خدا راضی است. منتها اگر پول به شما دادند، چه بهتر! معنای اخلاص این نیست که پول نگیرید. معنای اخلاص این است که برای پول کار نکنید. فرقش را می‌دانید چیست؟ شما و هر کسی که به مشهد می‌آید، خربزه و میوه و آب می‌خورد. اما هیچ کس برای آب و میوه و خربزه به مشهد نمی‌آید. به مشهد برای امام رضا(علیه‌السلام) می‌آیند. منتها خوب میوه و غذا هم می‌خورند. برای دنیا کار نکنید. نه اینکه از دنیا استفاده نکنید. اینطور بگویم. یک جمله است که سه حرف است. از این طرف بخوانید درست است. از این طرف بخوانید غلط می‌شود. دنیا برای ما! درست است. دنیا برای ما است، خود خدا هم گفته است. (خلق لکم)، (سخّر لکم) و (متاعا لکم) ابر و باد و مه و خورشید لکم. لکم. لکم. لکم. خیلی لکم داریم. دنیا برای شماست. دنیا برای انسان درست است. از این طرف بخوانیم غلط است. چپه‌اش را شما بخوانید. من از این طرف می‌خوانم، شما از آن طرف بخوانید. دنیا برای ما! درست است. از آن طرف ما برای دنیا نیستیم. چون در دنیا بهترینش برج و قالیچه و هواپیمای شخصی است. برج و قالی ابریشم و سکه و دلار همه جماد است. جماد عقب ما باشد طوری نیست، اما من نباید به قصد جماد باشم. معنای اخلاص این نیست که پول نگیریم.
به فرعون گفتند: امسال زنی پسر می‌زاید که حکومت تو را زیر و رو می‌کند، دستور داد هر زنی پسر زایید پسرش را بکشند. مادر موسی هم پسر زایید و خدا به مادر موسی الهام کرد که شیرش بده، در جعبه بگذار و او را در دریا بینداز. فرعون هم این را گرفت و ... کاری نداریم، یک زمانی که موسی اعلام موجودیت کرد، فرعون خواست او را بگیرد. موسی هم در رفت و به یک منطقه‌ی دیگری آمد که تحت حکومت فرعون نبود به نام مدین! تا وارد شهر مدین شد، دید بیرون شهر یک چشمه‌ی آبی است، چوپان‌ها در حال آب دادن حیواناتشان هستند. ضمناً دید یک گوشه‌ای دو تا دختر ایستاده‌اند. به سراغ دخترها رفت. گفت: شما چرا این گوشه ایستاده‌اید؟ گفتند: ما پدر پیری داریم، چوپان است، نمی‌تواند... ببخشید، پدر پیری به نام حضرت شعیب پیغمبر داریم، نمی‌تواند چوپانی کند، ما دو دختر به جای پدر چوپانی می‌کنیم. حالا اگر الان اینجا برویم و حیواناتمان را آب بدهیم، تنه‌ی ما به تنه‌ی مردها می‌خورد، ایستاده‌ایم مردها بروند، ما بزغاله‌ها را آب بدهیم. گفت: بزغاله‌ها را به من بدهید. بزغاله‌ها را آب داد و دخترها که به خانه رفتند، پدرشان دید زود آمدند. گفت: چرا زود آمدید؟ گفتند: یک جوانی آمد و بزغاله‌های ما را آب داد و ما زود به خانه آمدیم. گفت: بروید و به جوان بگویید که پدرمان می‌خواهد مزدت را بدهد. آیه را بخوانید. «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ...» قاری: «إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا» (قصص/25)‌ ببینید کلمات را می‌فهمید. اب یعنی پدر! «إِنَّ أَبِی» یعنی پدرمان. «یَدْعُوکَ» یعنی دعوتت کرده است. پدرمان دعوت کرده است، گفته است بیا خانه! چه کار دارد؟‌ «لِیَجْزِیَکَ» جزا بدهد، «ما سَقَیْتَ» اجر سقاییت را بدهد. تو برای بزغاله‌ها سقایی کردی، پدرم می‌خواهد به تو پول بدهد. از این چه می‌فهمید؟ موسی برای پول آب نداد؟ اما شعیب به جای پول دخترش را به او داد. خانه‌اش هم داد، گفت به تو اتاق هم می‌دهم. شغل هم به تو می‌دهم. او نباید برای پول کار بکند. اما شما باید پولش بدهید. ما در جامعه افرادی داریم، می‌گویند که: چقدر؟ این نمی‌خواهد یک آدم مخلصی است. بابا اگر او مخلص است، تو به او بده.
پریشب یک جایی بودیم، یکی از وزرا گفت که آقای قرائتی آدم مخلصی است. گفتم: چه مخلصی است؟ به من نمی‌دهید، من هم رویم نمی‌شود که بگویم بدهید. آن وقت شما می‌گویید مخلص است. بدهید، اگر من رد کردم... این که قرآن می‌گوید: پیغمبر و اهل بیت گفتند: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورا» (انسان/10) اهل بیت افطارشان را به یتیم و مسکین دادند. آن‌ها «مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» (انسان/8) نگفته است: «وزیراً و سفیراً» اگر یتیم و فقیر بود، مخلص باش. شما که پول غرق هستید، من برای شما هم مفت بخوانم؟ اخلاص هم جا دارد. افرادی هستند امکانات مالی‌شان خوب هست، باز هم توقع دارند، که هیچ کس هیچ کاری نکند. معنایش این است. اهل بیت که گفتند: «لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورا» به چه کسی گفتند؟ آیه‌اش چیست؟ «انّما نُطْعِمُونَ...» قاری: «انّما نُطْعِمُونَ» حاج آقا: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام‏...» قاری: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» (انسان/8) به مسکین و یتیم و اسیر خدمت کردند و گفتند ما از شما جزا نمی‌خواهیم. اما یک کسی که برای این کار بودجه گذاشته است، به هم بودجه می‌دهد، به این که می‌رسد می‌گوید اخلاص دارد. بله ظهر عاشوار امام حسین(علیه‌السلام) برای خدا کربلا رفت، مردم هم ظهر عاشورا برای خدا یا حسین می‌گویند. اما اگر یک بودجه‌ای برای کار فرهنگی گذاشتند، چرا به این ندادید؟ باید مواظب باشید. اصلاً اخلاص معنا دارد. معنای اخلاص هم... اخلاص هم معنا دارد. درست فهمیدن دین خیلی مهم است.
من این قصه را چند بار گفته‌ام. از بس که قصه‌ی خوبی است. ما خانه‌ی پدر سه شهید مهمانی رفتیم، در اتاقی مقداری نشستیم، بعد پرسیدیم که اینجا جای وضو هم هست؟‌ گفت: چند تا پله پایین بروید، چند پله پایین رفتیم و وضو گرفتیم و این پیرمرد از پله‌ها پایین آمد و یک حوله آورد که ما بعد از وضو خشک کنیم. گفتم: حدیث داریم، اگر وضو گرفتید و خشک نکردید، ثوابش سی برابر است. این یک نگاهی به من کرد و گفت: حدیث نداریم که اگر یک پیرمرد با درد پا پدر سه شهید حوله آورد، خیطش نکن؟ من خیلی خجالت کشیدم. دیدم اصلاً فهم دین غیر از علم دین است. چون می‌تواند آدم علم دین داشته باشد، من آیه و حدیث خیلی بلد هستم، اما فهم دین نه!!! ممکن است فهم دین نداشته باشم. علم دین غیر از فهم دین است.
باید مواظب باشیم و بدانیم که معنای اخلاص چیست؟ معنای اخلاص این نیست که از حیای مردم سوء استفاده کنید. ممکن است، من هر جا باشم بگویم: بچه یک لیوان آب بده. نگاه می‌کند، حجت الاسلام قرائتی، به من گفته است آب بده، نمی‌شود آب ندهم. ممکن است او از روی خجالت به من آب بدهد، اما این امر من حق است؟ گاهی وقت‌ها مردم از روی رودربایستی یک کاری می کنند. آقا ظهر عاشورا خیابان‌ها را بندآورده‌اید، این بنده خدا مسافر هواپیما یا قطار است. یا زن زائو است، یا بچه‌اش مریض است. زن حامله است. از آن طرف هم رویش نمی‌شود بگوید بابا عزادارهای امام حسین(علیه‌السلام) یک گوشه‌ی خیابان را باز بگذارید. می‌گویند: تو با امام حسین(علیه‌السلام) مخالف هستی؟ مرگ بر ضد ولایت فقیه! خوب با زور ولایت فقیه و با زور امام حسین(علیه‌السلام) و عزاداری، مردم را... اگر مردم قلباً راضی نباشند، نمازت... حتی داریم اگر مردم در مسجد پست سر آقایی نماز خواندند که قلباً آقا را دوست ندارند، نمازشان قبول نیست. اگر حمامی گفت: خواهش می‌کنم مهمان من باش. بدانی قلباً راضی نیست، غسل شما باطل است. رضایت قلبی می‌خواهد. ممکن است مردم بگویند: خواهش می کنم، طوری نیست. شما مهمانی دعوت شده‌ای، بچه‌هایت را هم می‌بری، صاحبخانه بگوید: خودتان تشریف ببرید، بچه‌هایتان برگردند، رویش نمی‌شود بگوید: بچه‌ها برگردند. ولی او خوب حساب کرده است که چند تا صندلی دارد، حالا جیره بندی است، از بیرون غذا می‌گیرند. شمرده شانزده تا، خوب اگر شانزده نفر هر کدام دو تا بچه بیاورند، می‌شود سی و دو تا بچه! گربه هر کجا می‌رود،‌ بچه‌هایش را می‌برد. اگر شما را دعوت کردند، شما حق نداری بچه‌ات را ببری. بچه‌ات را اگر ببری و صاحبخانه در رودربایستی گیر کند، لقمه‌ای که بچه می‌خورد، بپرسید حلال است یا حرام؟ فیض کاشانی نقل می‌کند که بعضی می‌گویند: حرام است. چون من شما را دعوت کرده‌ام.
اخلاص به معنای انزوا نیست. به معنای نگرفتن نیست. مزد دادن نیست. این‌ها معنای اخلاص است. من نیت آن را نکنم، نه اینکه یعنی او ندهد.
آدم مخلص توجهش به تکلیف است، نه عنوان. یک کاری حق است، انجام می‌دهد. دوربین بود یا نبود. عنوان داشت یا نداشت؟ حالا من واقعاً ‌آدم مخلصی هستم؟ به من بگویند: ‌برویم در یک جای کوچک، بله! عقل می‌گوید: اگر یک لامپ دارید، در یک صحنی بزنید، در یک فلکه‌ای بزنید که هزار نفر استفاه کنند، بهتر از این بگذاریم در کوچه‌ای که دو نفر استفاده کنند. عقل این را می‌گوید. اما یک وقتی نه! فلکه‌ها و صحن‌ها و مسجدهای بزرگ لامپ دارد، این کوچه لامپ ندارد. خوب گاهی انسان وظیفه‌اش این است که برای یک نفر صحبت کند.
کاری که می‌خواهیم بکنیم، نگاه کنیم که یک: واجب است یا مستحب؟ تا کار واجب هست، سراغ کار مستحب نروید. تکرار می‌کنم. تا کار واجب هست، سراغ کار مستحب نروید. تا مشکل مسجد در جمهوری اسلامی حل نشده است، نباید حسینیه بسازید. حسینیه فقط عاشورا درش باز است. مسجد در طول سال درش باز است. اول مشکل مسجد را حل کنید، بعد همان روضه‌ها را مسجد بخوانید. فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) مظلومیت شوهرش را در مسجد خواند. زین العابدین(علیه‌السلام) روضه‌ی کربلا را در مسجد اموی خواند. مسجد شام. همه‌ی مشکلات باید در مسجد حل بشود. اولویت باید باشد.
تا کار ارزان هست. کار گران نکنید. تا کار ماندگار هست، کارهای یک بار مصرف نکنید. شاه عباس کاروانسرا ساخته است، چند قرن است که روپا است. ما بنر می‌زنیم، فردا جر می‌دهیم. کار ما یک بار مصرف است. کار ماندگار باید باشد، نه لحظه‌ای! کار واجب باید باشد، نه مستحب! حسینیه نه مسجد!
کار برای نسل نو! تا کار برای نسل نو هست، سراغ نسل کهنه نروید. این‌ها یک اصولی است که ما باید حساب کنیم که بس است دیگر... خدایا! حرف اخلاص زدم، ولی تو اگر کمک نکنی، هیچ کس نمی‌تواند مخلص باشد. به آبروی مخلصین، به آبروی پیغمبران و اوصیاء و پیغمبر اسلام و اهل بیتش قسمت می‌دهیم، چنان دنیا را نزد ما کوچک کن، و چنان ایمان به آخرت را در ما تقویت کن، که جز برای رضای خدا ما کاری انجام ندهیم. ناخالصی‌های ما را خودت برطرف کن. خدایا هر چه شب قدر و ماه رمضان امسال و هر سال برای خوبان خودت مقدر می‌کنی، به آبروی آن خوب‌ها همه‌ی آن‌ها را برای همه‌ی ما مقدر بفرما! از الان تا ابد، قلب امام زمان(علیه‌السلام) را از ما راضی بفرما.
اللهم صل علی محمد و آل محمد...
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»